تو معجزه زندگي ما هستي
فرشته قشنگم خيلي خيلي دوست دارم
عزيز دل مامان ببخشيد كه دير به دير آپ ميكنم
گلم يه هفته گذشته هفته سختي برام بود چون تكوناي شمارو حس نميكردم نميخوام ناراحتت كنم ولي واقعا عذاب كشيدم همش ميگفتم خدايا نكنه جگر گوشه من كاريش شده باشه
عزيزكم شنبه هفته ديگه وقت دكتر داشتم اما طاقتم نيومد شنبه همين هفته كه ديروز باشه بدون نوبت رفتم واصرار كردم كه بهم نوبت بدين
با مامان جوني از ساعت 8 رفتيم و حدود 10:30 بود كه نوبتم شد..خانوم دكتر حرفايي زد كه بيشتر نگرانم كرد گفت شايد بند نافش دور گردنش پيچيده باشه كه اگه اينطور باشه كاري از دست ما برنمياد چون بچه 5 ماهه رو نميشه بدنيا آورد
نميدوني چقدر ناراحت بودم سعي ميكردم نگرانيمو از بابايي پنهان كنم تا اينكه صبح كه بابايي از خواب بيدار شد ديگه طاقت نياوردمو زدم زير گريه و حسابي گريه كردم بابايي طفلي هم خوابالو پا شد رفت پيش عمو تا تو دفترچه همكارش برات سونو بنويسه از اون ور هم رفته بود سونوگرافي وقت گرفته بود بعد اومد خونه گفت صبحانه بخور بريم من كه نفهميدم چي خوردم بابايي هم فقط يه شيريني خورد
بعدش رفتيم سونو و بعد نيم ساعتي نوبتمون شد من اينقدر استرس داشتم كه دستام ميلرزيد و همش حديث كسا ميخوندم بابايي ميگفت نگران نباش دخمله خودمه ميدونم كه هيچ طوريش نيس
خلاصه آقاي دكتر خوب نيگات كرد و گفت نه اثري از بند ناف دور گردن جنين نيس و حركاتش عاديه ويه چند تا توصيه براي اينكه حركاتتو بهتر بفهمم كرد منو بابا هم خوشحال به خونه برگشتيم
ماماني من قدر شمارو خيلي بيشتر از پيش ميدونم و از خدا خيلي خيلي بخاطر داشتن تو مهربونم ممنونم ....از خدا ممنونم كه نعمت مادرشدنو بهم داد
عزيز دلم بابايي خيلي خوبه
ازت خواهش ميكنم در آينده چه من بودم وچه نه، قدرشو بدون ودوسش داشته باش چون ما دو تا رو خيلي دوس داره هر كاري كه از دستش بربياد برامون انجام ميده خيلي جيگره من كه خيلي دوسش دارم ميدونم كه تو هم همينطور خواهي بود