هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

هلیا دردونه مامانی و بابایی

وووووول ووووولاي هليا

1391/3/31 23:04
نویسنده : مامانی طلا
275 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل نازم عشقم جيملم فدات بشم تو نت بودم كه تكونات شروع شد خداروشكر يكم قوي تر از قبل بود ولي راستشو بخواي يكمي قلقلكم دادي و ترسيدم الان ساعت بيست دقيقه به يازده شبه ومن تنهام تو خونه بابايي هنوز نيموده....خدا كنه كار شوشوي تو در آينده اينطوري نباشه كه شبا اينقدر دير بياد. قربونت برم كه تكون ميخوري چيه ؟داري تاييد ميكني ماماني. بابايي چند روزي هست كه دستشو وقتي تكون ميخوري ميذاره و حست ميكنه خيلي خوشحال ميشه همش قربون صدقت ميره

من كه ديگه نگو وقتي تكون ميخوري مثل الان انگاري كه دنيا رو بهم ميدن

عسلك مامان دو روز پيش دوشنبه 29 خرداد عروسي خاله انسي بود خيلي خوش گذشت منم هم لباسم خيلي قشنگ شده بود هم ميكاپم خلاصه اينكه تو هم قلمبه زده بودي بيرون .....ههههههههه خيلي تو چشم بوديم همه نگاهمون ميكردن يا ميومدن بهت دست ميكشيدنو باهات ميحرفيدن

من كه همش اين دو سه روز دارم اسپند دود ميكنم يه وقت چشم نخوريم

مامان بابايي هم خيلي خوشحال بود ميگفت ماشالله چه شكمت بزرگ شده يعني اون هر وقت منو ميبينه اول به شكممم نگاه ميكنه جااااااااااااانم خيلي مامان بزرگاي خوبي داري ...قول بده قدرشونو بدوني و هميشه احترامشونو داشته باشي

مامان منم كه هر وقت منو ميبينه اول ميپرسه تكون ميخوره؟؟؟؟؟؟؟وقتي خيالش راحت ميشه همش قربون صدقت ميره و برات شعر ميخونه تازگي ها همش ميگه : قند نباتي كليد در حياطي و ....

راستي بگم خاله انسي هم خيلي خوشگل شده بود خداروشكر

الان ديگه فقط سلامتي تو برام مهمه...همش ميگم خدايا من ازت يه بچه سالم،صالح،زيب،باهوش و عاقبت بخير ميخوام

گاهي اوقات آرزو ميكنم هر چه زودتر مهر بياد و تو بسلامتي بياي بغلم

بعضي وقتا تصور ميكنم كه تو بغلمي يا دارم شيرت ميدم واااااااااي داي من يعني ميشه؟

انشالله كه سالمو سلامت باشي از همه نظر، اين تنها آرزوي منه

دختر عزيزم براي اسمت خيلي دو دل شدم...همش ميخوام يه اسمي روت بذارم كه بعدا ازش ناراحت نباشي و به اسمت ببالي

دوست دارم يه عالمه بوووووووووووووووووس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سمانه
1 تیر 91 0:05
سلام خانمی به وبلاگ من وآوینا باهلیا جان سر بزنید تا باهم تبادل لینک کنیم