هلیا جان خوش اومدی

هلیای عزیزم الان شما سه ماهو نیمه هستی

ببخش که اینقدر دیر وبتو آپ میکنم آخه نتمون قطع بود و تازه وصل شده

عزیزک دلم شما تقریبا موقع اذان ظهر روز پنج شنبه 13 مهر پا به این دنیا گذاشتی.

حدودا 10 روز زودتر مجبور شدیم به دنیا بیاریمت چون بند ناف دور گردنت بود این موضوعو تو بیمارستان فهمیدیم.

از لحظه ای که توی سونوی بیمارستان متوجه این موضوع شدیم تا وقتی روی تخت اتاق عمل دراز کشیدم نگران این موضوع بودم.

خداروشکر عمل سزارینم فوق العاده راحت بود من از روز بعد عمل خیلی راحت راه میرفتم و حتی تو کارای خونه به مامان فاطمه کمک میکردم.

شکر خدا شما هم فوق العاده دختر صبور و مهربونی هستی.

یه خورده وقتی کولیک داشتی اذیت بودی. اما الحمدالله الان خیلی خوب و خانومی شبا با ما میخوابی وصبحا هم با ما پا میشی در طول شب یه بار یا نهایتا دو بار از خواب پا میشی.

قدمت هم نه تنها برای ما بلکه برای همه اطرافیانت خوب بوده .وقتی پا به این دنیا گذاشتی خاله بزرگت حامله شد و الان هم که خاله دومیت عروس شده.

از کارایی که الان در سه ماهو نیمهگی انجام میدی برات مینویسم:

مامن و بابا و خاله ها و مامان فاطمه رو میشناسی. از بغل هر کدوم ما خودت کج میکنی که بری تو بغل اون یکی.

یه عروسک داری که خیلی دوسش داری حتی موقعی  که از درد کولیک گریه میکردی وقتی روشنش میکردم ساکت می شدی اون میخونه که: دست کوچولو پا کوچولو گریه نکن بابات میاد تو خونه همسایه ها صدای گریه هات میاد.

باباتو فوق العاده دوس داری حتی از منم بیشتر.

وقتی میبرمت جلوی شرشره های اتاقت با دستت تکونشون میدی و اگه یکی بیاد تو دستت سریع میبری طرف دهنت.

آهان یه چیز جدید وقتی روی زمین برات تشک پهن میکنم توی خواب مثل عقربه های ساعت 90 تا 180 درجه میچرخی.

ماشالله باهوش به نظر میرسی انشالله همیشه همینطور باشه.

الهی که همیشه در پناه خدا سالمو سلامت باشی دختر گلم. تو به زندگی ما رنگ و بویی تازه بخشیدی. خیلی دوست دارم.