هفته 28
عزيز دل مامان سلام
دختر نازم هر روز برات دعا مي كنم اميدوارم سالمو سلامت باشي خانومم
از هفته پيش حركاتت تغيير كرده قبلا حركاتتو بيشتر بصورت لگد زدن يا كوبيدن حس ميكردم اما از اوايل هفته پيش تو خونه تنها نشسته بودم كه يهو احساس كردم داري سرتو زير پوست شكمم حركت ميدي سمت راستم بودي شكمم يه وري به سمت راست شده بود خيلي احساس عجيبي داشتم يه حس سرخوشي همراه با كمي ترس هم به بابا جون و هم به مامان بزرگ تلفن كردم خيلي خوشحال شدنو قربون صدقت رفتن
وقتي ميريم خونه مامان بزرگ اونجا همش خاله و مامان بزرگ باهات صحبت مي كنن خيلي دوست دارن همه مشتاقيم كه زودي مهر شه و تو بسلامتي بياي بغلمون
راستي عمه نجمه هم براي بار سوم باردار شده همه اذيتش ميكنن طفلي رو
همين الانم كه دارم مطلب مينويسم داري بدنتو زير پوستم حركت ميدي خيلي خوشحالم وقتي تكون ميخوري انگار دنيارو بهم ميدن واگه براي چند ساعتي تكون نخوري دنيا برام سياهو تاريك ميشه يه جا ميشينم تا دوباره تكون بخوري.....تو همه زندگي من هستي تا حالا كه دختر خوب و قوي اي بودي از اين به بعد هم باش
نميدوني چقدر منتظر اون لحظه اي هستم كه بعد نه ماه تو رو سالمو سلامت تو بغلم بگيرم....عاشقتم عزيزم....به معناي واقعي لحظه شماري مي كنم... هر روز كه از خواب پا ميشم اول به تو فكر ميكنم واينكه يه روز بزرگتر شدي خيلي خوشحالم ميكنه
راستي اينم بگم كه به صداي بابايي خيلي خوب واكنش نشون ميدي هر وقت صدات مي كنه و دستشو ميذاره رو شكمم براش تكون ميخوري تا قربون صدقت بره
خيلي دوست دارم بازم بهت ميگم هميشه قدر پدرتو بدون چون واقعا نازنينه ....حالا خودت كه بياي ميفهمي بهترين پدر دنيا باباي توئه